وقتی بشر (با خواندن یا نواختن سازی) آوای موسیقی را پدید آورد، دنیای صوتی را آشکارا به دو بخش متفاوت تقسیم کرد: دنیای صداهای ساختگی و غیر طبیعی و دنیای صداهای طبیعی. ژانکن درصدد برآمد تا در موسیقی خود این دو را به هم آورد، و به این ترتیب اواسط قرن شانزدهم آنچه را در قرن بیستم مثلا به دست یاناچک (تحقیق هایش در باب زبان گفتاری)، بارتوک، یا به شیوه ای بی نهایت سیستماتیک به دست مسیان (در آثاری که ملهم از آواز پرنده است) انجام می شد، از پیش اعلام کرد.
هنر ژانکن به یادمان می آورد که بیرون از روح بشر دنیایی صوتی وجود دارد، دنیایی که نه فقط دربردارندۀ صداهای محض طبیعت که شامل صداهای انسان هایی هم هست که حرف می زنند، آواز می خوانند و به زندگی هر روزه و موقعیت های شاد، جسمانیتی صوتی می بخشند. او به یادمان می آورد که آهنگساز می تواند به این جهان «عینی» فرم موسیقایی عظیمی ببخشد.