کتاب بتا اثر هاله حامدی فر

کتاب را بخوانید تا ببینید چه افراد بزرگی در ایران مانده‌ و در چه زمینه‌های بزرگی موفقیت کسب کرده‌اند. در پایان کتاب عکس‌های متعددی نیز وجود دارد که تقریبا تمام مراحل یاد شده در کتاب را به تصویر می‌کشد.
  • کدکالا:
20%
اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آدرس کوتاه شده‌ی صفحه:
0 عدد باقی مانده
ناموجود

کتاب بتا اثر دکتر هاله حامدی‌فر روایتی عاشقانه از کارآفرینی در ایران است. کتابی که می‌توان آن را زندگی‌نامه شرکت سیناژن و یا خاطرات تولید یک دارو نیز نامید. نویسنده در این کتاب از کارآفرینی، تولید، جنگیدن برای رسیدن به رویاها و البته از مشکلات مسیر تا رسیدن به موفقیت صحبت می‌کند.

این سبک زندگی خیلی زود او را در سن ۲۹ سالگی در جایگاه مدیرعامل سیناژن قرار داد. مدیرعامل قبلی مهاجرت کرده بود و حالا این دکتر حامدی‌فر بود که باید به امور رسیدگی می‌کرد.

در سال ۱۹۵۷ پژوهشگران انگلیسی مولکول‌هایی به نام اینترفرون را در بدن کشف کردند که با مقاوم ساختن سلول به حمله ویروسی، می‌توانند علیه آن‌ها وارد عمل شوند. اینترفرون‌ها در برابر عفونت‌های ویروسی مقاومت می‌بخشند و در واکنش‌های ایمنی طبیعی بدن، حتی در غیاب ویروس‌ها، شرکت دارند. حداقل ۳ نوع متفاوت از اینترفرون‌های انسانی شناسایی شده‌اند که برحسب اثر ضد ویروسی ضد رشد و فعال‌سازی سلول کشنده طبیعی به اینترفرون‌های آلفا، بتا و گاما تقسیم‌بندی می‌شوند. کار شرکت سیناژن به شکل جدی روی بتا آغاز شد و در آینده داروی سینووکس برای درمان ام‌اس روانه بازار شد.

اما مسئله به این سادگی نبود. بالاترین میزان واردات در سال ۱۳۸۰ که در حدود ۶۰ میلیون دلار بود، به دارویی به نام آونکس اختصاص داشت که ساخت شرکت بیوژن آمریکا و برای درمان ام‌اس بود. حال شرکت سیناژن فرصت را مناسب می‌دید که وارد عرصه شود. تقریبا می‌توان گفت تمام کتاب روایت جنگیدن برای تهیه، تولید و رشد بتا است. مسیری که بسیار پر پیچ و خم است و موانع فراوانی در آن پیش روی دکتر حامدی‌فر و شرکت سیناژن قرار داد. در کتاب بتا از تمامی مشکلات از جمله رقبای قوی، کارشکنی‌های مدیران داخلی و سودجویان، تحریم کشور از سوی غربی‌ها، نبود بودجه و… صحبت می‌شود اما در نهایت نیروی اراده و امید است که مجموعه و افراد درگیر را سراپا نگه می‌دارد. در مرکز این میدان نبرد هاله حامدی‌فر است که جانانه می‌جنگد و برای تولید دارو تلاش می‌کند. خانواده و اقوام درجه یک او همگی در خارج از کشور اقامت دارند اما عشق به وطن باعث شده که او بماند و تولید کند.

 

داستان بتا داستان یک برهه‌ی بیست ساله از زندگی من است. داستان زندگی یک من، از میان همان سه چهار نفری که در این کالبد مسالمت آمیز باهم زندگی می‌کنند. شاید اگر می‌توانستم و شرح روایت را براساس زمان می‌گفتم آسان‌تر بود، اما نه دلم رضا داد و نه ممکن بود. واقعیت این است که این سال‌ها یادم رفته که چطور می‌شود کاری را بدون ملاحظه‌ی بقیه و فکرهای مریض و منافع شرکتی انجام داد. به این داستان که رسیدم، دلم نیامد ملاحظه کاری داستان را شهید کند و هر صفحه را که نوشتم تکرار کردم: «رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار / کار ملک است آنچه تدبیر و تأمل بایدش»

جوان بودم. خیلی جوان. لقمه‌ای خیلی بزرگتر از دهانم برداشته بودم و آن زمان نمی‌دانستم. ابعاد این پروژه در هر مرحله مشخص می‌شد. مراحلی که ما تا آن روز هیچکدام را طی نکرده بودیم. می‌ترسیدم، درست مثل زمانی که با مامان فیلم ترسناک نگاه می‌کردم، آن روزها هم تظاهر به شجاعت می‌کردم. نمی‌دانم مامان هم می‌فهمید یا نه، حتماٌ می‌فهمید، چون در صحنه‌های ترسناکتر، ناخودآگاه به او نزدیکتر می‌شدم.

من داروساز بودم و هوس ساخت دارو را در جان داشتم. هرچقدر از فناوری بالای پی سی آر و آنتی بادی‌های مونوکلنال تشخیص گروه‌های خونی برایم می‌گفتند، باز هم انگار خاطرات آن ۳ ماه کار در داروسازی اکسیر (بروجرد) و دیدن شربت‌های تولیدی بخش من، در داروخانه‌ها مزه دیگری داشت. حرکت واحد‌های دارویی روی تسمه نقاله تصویر دلپذیری است که فقط برخی داروسازها می‌فهمند. احساس می‌کردم از خانواده‌ام دور افتاده‌ام. انگار مرا تبعید کرده بودند و تمام جانم میخواست به وطن، یعنی داروسازی برگردم.

حق هر انسانی است جایی زندگی کند که برایش طعم خوش زندگی داشته باشد. سال‌ها پیش فکر می‌کردم: دلیل این که مامان و بابا و حامد و هدی رفتند و من هیچوقت هوس رفتن نکردم، حس میهن‌پرستی یا عرق وطنی است. اما این روزها فهمیدم و اعتراف می‌کنم که چیزی به جز خودخواهی نیست. من در ایران ماندم، چون تنها جایی بود که وقتی شعر حافظ را خوب می‌خواندم، اطرافیانم لذت می‌بردند و تحسینم می‌کردند. من ماندم چون در اینجاست که وقتی سخنرانی می‌کنم به راحتی و با اعتماد به نفس از عمق ادبیات و سنت و تاریخش کمک می‌گیرم و خوب حرف میزنم. ماندم، چون اینجاست که بیشتر دوستم دارند و بیشتر دوستشان دارم. من دوست داشتم بمانم، چون زیر آوار روزهای سخت زندگی، دوست دارم که در خیابان‌های آشنا قدم بزنم و همه‌چیز برایم قدیمی و خاطره انگیز باشد. من برای خودم ماندم، برای احساس خوب زندگی که خانه به من می‌دهد. برای اینکه در کشور من اندک‌اند آن‌ها که کار و تلاش واقعی می‌کنند و اگر استعدادی داشته باشی، هیچ خاکی مستعدتر از سرزمین کویری من، همین سرزمین هزاران کار بر زمین مانده، برای شکوفایی تو نخواهد بود.

اهالی سیمین دشت از این پروژه که به واقع بی‌رحمانه قد می‌کشید، در تعجب بودند و کارگرها هرروز درباره زن جوانی حرف می‌زدند که حداقل هر یک روز در میان می‌آید و هربار حتما باید تا بلندترین نقطه موجود اسکلت برود و از خاکی شدن و افتادن هم ابایی ندارد. نگاه‌ها و خنده‌هایشان خیلی خوشایند نبود، اما بلند پروازی من از قد آن پروژه خیلی بلندتر بود که از آن بالا، خنده و تمسخر آن‌ها را نمی‌دیدم. من تولد نوزاد غول پیکری را از مادر سیناژن نظاره گر بودم که بی‌قرارم کرده بود.

وزن 250 گرم
قطع وزیری
تعداد صفحه 217
نوع جلد شومیز
نویسنده هاله حامدی فر
ناشر امین آتنا
تعداد جلد
موضوع زندگینامه
مناسب برای بزرگسال
شابک 9786227060089
ارسال نظر
(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)
  • - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
  • - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
  • - لطفا فارسی بنویسید.
  • - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
  • - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد