کتاب راز اسب های توی آینه اثر مگان شپرد

کتاب راز اسب های توی آینه اثر مگان شپرد
ترجمه محمدرضا شکاری
20%
اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آدرس کوتاه شده‌ی صفحه:
42,000
33,600 تومان

دکتر ترنر هر چهارشنبه برای نظارت بر داروهایمان می‌آید توی اتاق کوچکی که زمانی گنجهٔ آشپزخانه بوده. بامحبت می‌گوید: «بهم بگو چه احساسی داری، اِمالاین.» همه‌چیز دکتر ترنر رنگ و بوی محبت دارد. این را می‌شود از این‌جا فهمید که گوشی معاینه را اول گرم می‌کند و بعد می‌گذارد روی پوست تنمان، وقتی خواهر کانستنس حواسش نیست به ما شکلات می‌دهد، یا وقتی از زیر آن ابروهای پشمالویِ جوگندمیِ پرپشتش به من چشمک می‌زند.

دکتر ترنر مثل تامس است: سالم نیست. فقط آدم‌های سالم می‌توانند به جنگ بروند و با آلمانی‌ها مبارزه کنند. اما ناسالم بودن دکتر ترنر به نداشتن دست و پا و حتی انگشت نیست. قضیه به بخشی از قلبش ربط دارد. او دختر و همسرش را در بمباران از دست داده. و این بخش ازدست‌رفته باعث می‌شود او موقع رعدوبرق بترسد. یک بار وقتی آذرخش به بام خورد، او خزید زیر میز آشپزخانه و مثل یک سگ نالهٔ عجیبی سر داد، تا این‌که خواهر کانستنس و خواهر ماری‌گریس با چایی کم‌رنگ او را قانع کردند از آن‌جا بیرون بیاید؛ زیربغل‌های کت سفیدش خیس عرق شده بود.

دکتر ترنر گوشی طبی‌اش را روی پشتم می‌گذارد و به نفس‌های من گوش می‌دهد. توی اتاق پر از قفسه‌هایی است که قبلاً بشقاب‌های شیکی روی آن‌ها بود، اما حالا پر شده‌اند از قوطی‌های قرص و پنبه‌های یددار و آبسلانگ.

«داروهات رو می‌خوری، اِمالاین؟»

توی آینه‌قدی مخصوص معاینه، اسب بال‌داری گوشش را با چارچوب پنجره می‌خاراند.

«بله، آقای دکتر.»

اخم می‌کند، انگار حرفم را باور ندارد، اما بعد کاغذ و مدادی درمی‌آورد و مداد را با نوک زبانش تر می‌کند. پشتش را به من می‌کند تا موقع نوشتن به قفسه تکیه بدهد و من برای اسب ادا درمی‌آورم؛ همین‌طور به خاراندن گوشش ادامه می‌دهد. نمی‌دانم وقتی رو به من به آینه نگاه می‌کند چه چیزی را می‌بیند. نمی‌دانم آیا دنیای‌توی‌آینه با دنیای ما فرقی هم دارد: نمی‌دانم آن طرف هم سرما همان سرما است و گرما همان گرما و آیا خط‌کش‌های خواهر کانستنس به همان اندازه که اسب‌ها نشان می‌دهند، خوشمزه‌اند یا نه؟

دکتر ترنر یادداشتش را تمام می‌کند، کاغذ را از وسط تا می‌کند و می‌دهد به من. «این رو بده به خواهر کانستنس تا برسونه دست داروساز شهر ویک.»

«باشه، آقای دکتر.»

«این رو هم بچسبون به پشت در اتاقت. دیدم اون‌یکی افتاده زمین.»

وزن 185 گرم
قطع رقعی
تعداد صفحه 205
نوع جلد شومیز
تعداد جلد 1
نویسنده مگان شپرد
مترجم محمدرضا شکاری
موضوع داستان
مناسب برای نوجوان
شابک 9786004625470
ارسال نظر
(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)
  • - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
  • - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
  • - لطفا فارسی بنویسید.
  • - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
  • - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد