کتاب پاییز مردگان اثر کوین بری

کتاب پاییز مردگان اثر کوین بری از انتشارات خوب
20%
اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آدرس کوتاه شده‌ی صفحه:
35,000
28,000 تومان

یکی از آخرین خیال‌پردازی‌های روستا این بود که آقای دلاهانتی، مغازه‌دار نابینا، از دست‌درازی افراد فرصت‌طلب و  دزدها در امان بماند. خودش هم تقریباً به این رؤیا باور داشت. روستایی‌های بشاش اسم کالاهایی را که جلوی او می‌گذاشتند، با صدای بلند می‌خواندند و انگشتان لاغر و سرزنده او روی دکمه‌های صندوق مغازه می‌رقصیدند. آقای دلاهانتی در دفتر ذهنی خود، آخرین قیمت همه کالاهای مغازه را داشت و برای اینکه قیمت را پیدا کند، فقط چشماش را به طرف بالای سرش می‌چرخاند. وقتی چشم‌هایش پایین می‌آمدند، شبیه دولكه مرطوب، چسبناک و ناخوشایند بودند، مانند سفیده‌ی نیم‌پز تخم‌مرغ؛ اما قیمت را با خود داشتند. زنی می‌گوید شوینده اومو و چشم‌های دلاهانتی به‌سرعت به بالا می‌چرخد و با همان سرعت برمی‌گردد. دلاهانتی می‌گوید دو و چهل و هشت و این قیمت را روی صفحه کلید صندوق می‌زند و ارقام می‌چرخند.

این موضوع داشت به یکی از جاذبه‌های روستا تبدیل می‌شد. روستا کلاف نه‌چندان جذابی از چند خیابان بود. یک خیابان اصلی و یک میدان داشت که یکی از دیگری ملال‌آورتر بود و تعدادی خیابان محنت‌زده از آن‌ها منشعب می‌شدند. رودخانه کوچک قهوه‌ای رنگی به‌آرامی از وسط روستا می‌گذشت و تپه‌های گرانیتی نیز روستا را محصور کرده بودند. می‌گفتند این تپه‌ها چشم‌انداز دل‌نشینی به روستا داده‌اند، اما درواقع آن‌ها هم دلگیر و متروک بودند. مردم هم خانه‌هایی هم شکل در ردیف‌های منظم ساخته بودند و زیر پشت‌بام‌هایی از سفال‌های خاکستری زندگی می‌کردند. آن‌ها هم بدون آنکه خود بدانند، مغموم و دل مرده بودند.

دلاهانتی که بقیه حواسش نیز تیز بود، خیلی شیفته تغییر نبود. گاهی اوقات در غروب آرام، وقتی که خیابان‌های خسته از ترافیک خالی می‌شدند، وقتی خواهران دوقلو، دونا ودی، به‌سرعت راهروی مغازه‌اش را طی می‌کردند، چشمان دلاهانتی به بالا می‌چرخید، البته نه در جست‌وجوی قیمت، بلکه با سوءظن و ترس؛ مرد نابینا دختران بد را از بویشان می‌شناخت. دی، خواهر بور، همان‌طور که یخچال مغازه را دنبال نوشیدنی شیرین می‌گشت، گفت: «فقط یه نگاه سریعی به دور و بر می‌اندازم.»

دونا، خواهر گندمگون، که هر روز عنوان‌های رنگارنگ مجله‌ها را در قفسه چک می‌کرد، گفت: «خبری از شماره جدید مجله اسمش هیتس نیست؟»

آقای دلاهانتی گفت: «نه خبری نیست. چیز دیگه‌ای اگه می‌خواین، در خدمتم.»

دونا بدون عجله در راهروهای مغازه لغزید و یک بسته قرص نعناع روش پیشخان گذاشت. شلوار جین سنگ شورش که پر از اجناس مسروقه بود، ورقلمبیده بود.

وزن 183 گرم
قطع رقعی
تعداد صفحه 168
نوع جلد شومیز
نویسنده کوین بری
مترجم حیدر رضایی
ناشر خوب
تعداد جلد
موضوع رمان غیرفارسی
مناسب برای بزرگسال
شابک 9786226983679
ارسال نظر
(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)
  • - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
  • - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
  • - لطفا فارسی بنویسید.
  • - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
  • - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد