بین مرگ و زندگی یه کتابخونهست، و توی اون کتابخونه، قفسههای کتاب تا ابد ادامه دارن. هر کتاب شانس امتحان کردن یکی از زندگیهایی رو بهت میده که میتونستی تجربهشون کنی. تا ببینی اگه انتخاب دیگهای کرده بودی، چی میشد... اگه شانس این رو داشتی که حسرتهات رو از بین ببری، کار متفاوتی انجام بدی، چه اتفاقی میفتاد.»
جایی آنسوی لبۀ دنیا کتابخانهای هست با تعداد بیشماری کتاب، که هر کدام قصۀ یک زندگی را روایت میکنند. یکی قصۀ زندگیات به همین شکل کنونیاش است و دیگری قصۀ زندگیات با این فرض که زمانی در جایی انتخاب متفاوتی کرده باشی. همهمان همیشه در این فکریم که شاید زندگیمان میتوانست متفاوت باشد، اما اگر شانس این را داشته باشی که به این کتابخانه بروی و خودت تمام زندگیهای دیگرت را ببینی چه؟ امکان دارد هر کدام از این زندگیها بهتر از زندگی کنونیات باشند؟
در رمان جدید و مسحورکنندۀ مت هیگ به نام کتابخانۀ نیمهشب، دقیقاً همین پرسش برای نورا سید پیش میآید. نورا این انتخاب را دارد که زندگیاش را با زندگی جدیدی عوض کند، مسیر شغلی جدیدی را پیش بگیرد، روابط شکستخوردۀ سابقش را ترمیم بخشد و طبق رؤیای کودکیاش، یخچالشناس بشود. اما همچنین باید حین سفر در دل کتابخانۀ نیمهشب، به درون خودش نگاهی بیندازد و آنچه واقعاً به زندگی معنا و ارزش میبخشد، پیدا کند.
هر گاه که به گذشته خود نگاه میکنیم به خودمان میگوییم که کاش بعضی کارها را انجام نمیدادیم یا کاش انتخاب و تصمیماتمان متفاوت بود. اما زمان را نمیتوان به گذشته بازگرداند. کتاب کتابخانه نیمه شب از این فرق دارد که شخصیت اصلی آن نورا این امکان را پیدا میکند تا به گذشته بازگردد و روند زندگی خود را اصلاح کند به عبارت بهتر میتوان گفت که قهرمان این داستان، شانس پیدا میکند تا زندگیهایی متفاوت را تجربه کند. در این مسیر برای او اتفاقات جالب و باورنکردنیای میافتد که نورا را به آرامش و رضایت میرساند و سبب کامیابی و خوشحالیاش میشود.
درباره مت هیگ داستان نویس انگلیسی
مت هیگ در 3 جولای سال 1975 در شفیلد انگلستان دیده به جهان گشود. این نویسنده برجسته انگلیسی برای خلق داستانهای کوتاه و رمانهایش از افسانهها استفاده میکند و میتوان گفت که سبک نوشتاریاش با رئالیسم جادویی ارتباط فراوانی دارد. مت در زندگی خود مشکلات زیادی از جمله افسردگی شدیدی را تجربه کرده است به گفته خودش این افسردگی میتوانست او را از پا دربیاورد.
این داستاننویس انگلیسی پس از طی دوران افسردگی خود تصمیم میگیرد که به سلامت روان اهمیت بیشتری بدهد و به دیگران کمک کند تا شوق زندگی کردن داشته باشند و تلاش کنند با افسردگی بجنگند. به همین دلیل کتابی به نام دلایلی برای زنده ماندن را مینویسد. این اثر به مدت 46 هفته در لیست پرفروشترین کتابهای انگلستان قرار داشت و روزنامه نیویورک تایمز نیز در نقدی مثبت آن را مورد تحسین قرار داد.
مت هیگ در دانشگاه هال انگلستان در رشتههای ادبیات انگلیسی و تاریخ تحصیل کرده است و از همسر خود اندره سمپل دو فرزند دارد. او علاوه بر نویسندگی به کار در روزنامهها نیز بسیار علاقهمند است و داستانهای او بیشتر درباره علاقه به زندگی نوشته شدهاند. برخی از آنها برای کودکان و بیشترشان برای مطالعه بزرگسالان مناسب هستند. از آثار این نویسنده میتوانیم به چگونه زمان را متوقف کنیم، انسانها، گربه بودن، آرام باش بیاعصاب و یادداشتهایی برای سیاره پر استرس اشاره کنیم.
این نویسنده در حال حاضر 46 سال دارد و در شهر زادگاهش، برایتون و لندن زندگی میکند.
درباره کتاب کتابخانه نیمه شب، راهنمایی برای کاهش درد و رنج در زندگی
کتاب کتابخانه نیمه شب داستان فردی به نام نورا است که در زندگی خود درد و رنجهای زیادی را متحمل شده است، پدر و مادرش فوت کردهاند و برادرش به او توجهی نمیکند، حتی جواب تلفنش را نمیدهد. گربه مورد علاقهاش دیگر زنده نیست، دوست صمیمیاش را نمیتواند ببیند چون مهاجرت کرده است و دیگر شغلی نیز ندارد. نورای 35 ساله احساس درماندگی و بیخاصیت بودن میکند، گویی هیچکس به او علاقهای ندارد و وچود و عدم وجودش با هم فرقی ندارد. به همین خاطر نورا تصمیم میگیرد که به زندگی خود پایان دهد. نورا در این مسیر با رویداد عجیبی مواجه میشود. او به کتابخانهای میرسد که دنیایی بین مرگ و زندگی در آن وجود دارد.
حال این کتابخانه چیست؟ نورا در این کتابخانه این امکان را دارد که داستان زندگیاش را تغییر دهد و مسیر دیگری را طی کند. همه ما به خودمان گفتهایم که به عنوان مثال اگر در 19 سال پیش به سراغ یک کار به خصوصی میرفتیم و تصمیم متفاوتی میگرفتیم مسیر زندگیمان فرق میکرد. این امکان برای نورا فراهم میشود تا بتواند زندگی خود را از اول بسازد. هر کدام از کتابهای این کتابخانه اسرارآمیز چنین خاصیتی را دارند که خواندن یک جمله از آنها نورا را به دنیای خاصی میبرد. نورا در این داستان ب آدمهای مختلفی تبدیل میشود و از خودش میپرسد که در کدام زندگی به راستی خوشبخت است. نورایی که غرق در افسردگی و ناراحتی بود به انسانی سرزنده و شاداب تبدیل میشود.
شخصیت اصلی ین داستان، رفتاری خاص و عجیب دارد که به کودکان شبیه است.همانگونه که میدانید نویسنده این داستان، برای کودکان نیز رمان مینویسد و به نظر میرسد رفتارهای بچگانه نورا دلیلی خاص داشته باشد، نویسنده در این داستان تلاش میکند تا احساسات ناب و بی غل و غش کودکی را در فردی بزرگسال نمایان کند تا ما انسانها درون خود را فراموش نکنیم و بدانیم که یه نورا شباهتهای زیادی داریم.
کتاب کتابخانه نیمه شب یک اثر روانشناسی نیست ولی به شما کمک میکند تا نگاه متفاوتی به زندگی پیدا کنید و تلاش کنید تا از آن لذت بیشتری ببرید و شوق به ادامه زندگی را جایگزین میل به نیستی کنید. شما با خواندن این کتاب میآموزید که برای زندگی خودتان هدفی پیدا کنید تا بتوانید زندگیتان را ادامه دهید.
درباره لحن و سبک کتابخانه نیمه شب
کتاب کتابخانه نیمه شب در سال 2020 منتشر شد و خیلی زود مورد توجه خوانندگان و تحسین منتقدان قرار گرفت. این کتاب توانست در سال انتشارش برنده جایزه گودریدز از نگاه مخاطبان بشود. لحن و زبان این اثر بسیار ساده و صمیمانه است و در آن کلمات نامانوس و پیچیدهای پیدا نمیکنید پس میتوانید با خیال راحت از کتاب کتابخانه نیمه شب لذت ببرید و خودتان را غرق این داستان زیبا کنید.
این کتاب به سبک رئالیسم جادویی تعلق دارد. رئالیسم جادویی یکی از شاخههای واقعگرایی به شمار میآید. در این داستان همه چیز جز یک اتفاق تعیین کننده و به خصوص، مبتنی بر روابط علت و معلولی و امری عادی است. همانگونه که میدانید امکان بازگشت به گذشته برای هیچ موجودی وجود ندارد اما اینجا و در این داستان چنین اتفاق شگفتانگیزی میافتد.
درباره ترجمه کتابخانه نیمه شب
کتاب کتابخانه نیمه شب پس از انتشار خیلی زود در دنیای انگلیسی زبان مورد مطالعه و تحسین قرار گرفت و به لیست آثار پرفروش روزنامه نیویورک تایمز راه یافت. پس از اسقبال گسترده از این اثر خیلی زود به زبانهای زنده مختلف ترجمه شد. تا کنون دو میلیون نسخه از این کتاب به زبانهای اسپانیایی، فرانسوی، آلمانی و.. ترجمه شده است.
این کتاب با توجه به اهمیت و محبوبیت خود به وسیله نویسندگان و نشرهای مختلفی به زبان فارسی ترجمه شده است. کتابی که در پیشرو دارید به قلم محمد صالح نورانی زاده و به وسیله انتشارات کوله پشتی منتشر شده است. این ترجمه بسیار ساده و روان است و به متن اصلی وفاداری زیادی دارد علاوه بر این ترجمه دیگری از همین اثر به وسیله نشر آذرباد به همت مهسا صباغی نیز در بازار موجود است.
خواندن کتاب کتابخانه نیمه شب را به چه کسانی توصیه میکنیم؟
با وجود آنکه کتابخانه نیمه شب، اثری داستانی است اما بنمایههای فلسفی زیادی دارد و تحت تاثیر روانشناسی مثبتنگر نیز قرار گرفته است. پس اگر به فلسفه زندگی و مباحث موجود در روانشناسی علاقهمند هستید این کتاب برایتان مناسب خواهد بود. علاقهمندان به سبک ادبی رئالیسم جادویی نیز از این کتاب لذت میبرند. لازم است بدانید که اثر فوق در طبقه بندی داستانای انگلیسی قرار میگیرد. در داستانهای انگلیسی توصیف محیط و فضا به قدر ضرورت صورت میگیرد و شما به جای درگیر شدن با ظرافتهای ادبی، با مضامین نهفته در کلمات و عبارات مشغول خواهید شد.
در بخشی از کتاب کتابخانه نیمه شب میخوانیم:
نورا سید دارنده نشان افسری از ملکه بریتانیا!
کنفرانس انگیزشی!
پس این همان زندگی موفقیت آمیز بود. خب. به نظر دلپذیر می آمد.
او کنجکاو بود بداند "جی" و سایر آدم هایی که قرار بود توی لابی ملاقات کند چه کسانی هستند. کاغذ را کنار گذاشت و از تخت برخاست. چرا برای ساعت ۳۰:۶ آلارم گذاشته بود؟ شاید هرروز صبح شنا می کرد. به نظر منطقی می آمد. او دکمه ای دید و آن را فشار داد. پرده ها به آرامی کنار رفتند و منظره ای از آب. آسمان خراش ها و سقف گنبدی ورزشگاه او آرنا در برابر چشمانش پدیدار شد. او این منظره بکر را از چنین زاویه خوبی هرگز ندیده بود. در منطقه کنری وورف لندن بود. حدود بیست طبقه بالاتر از سطح زمین.
نورا به دستشویی رفت که کاشی هایی به رنگ بژ اتاقک دوش بزرگ, حوله های نرم سفید داشت و فهمید که آن حس بدی را که صبح ها اغلب به او دست می دهد ندارد. آینه ای نصف دیوار روبه رویش را پوشانده بود. از دیدن تصوير خودش نفس توی سینه اش حبس شد و بعد خندید. فوق العاده سالم و قوی می نمود. توی این زندگی سلیقه افتضاحی در انتخاب لباس خواب داشت. (پیژامه چهارخانه ای به رنگ خردلی و سبز).
دستشویی خیلی بزرگ بود. آن قدر که تصمیم گرفت روی کف آن شنا سوئدی انجام دهد. ده شنای کامل (بدون زمین گذاشتن زانوهایش) رفت وحتی به نفس نفس زدن هم نیفتاد.
بعد توی حالت پلانک ماند. سپس سعی کرد تعادلش را با یک دست حفظ کند. سپس بدون اینکه ذره ای تعادلش را از دست بدهد دستش را عوض کرد. سپس حرکات دیگری انجام داد. هیچ مشکلی در انجام حرکات ورزشی نداشت. واو.
ایستاد و دستی روی عضلات همچون سنگ شکمش کشید. یادش آمد که توی زندگی اصلی اش همین دیروز به خاطر راه رفتن توی یک خیابان سربالایی از نفس افتاده بود.
از زمان نوجوانی اش تاکنون هرگز این قدراحساس سلامتی نکرده بود. در واقع الان توی سالم ترین و قوی ترین حالتی قرار داشت که در تمام عمرش تجربه کرده بود.
توی فیس بوک نام ایزابل هرش راجست وجو کرد و فهمید که بهترین دوستش زنده است و همچنان توی استرالیا زندگی می کند. این باعث خوشحالی نورا شد. حتی برایش مهم نبود که توی شبکه های اجتماعی همدیگر را دنبال نمی کنند. احتمالا توی این زندگی نورا در دانشگاه بریستول تحصیل نکرده بود.
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد