کتاب بهترین شکل ممکن اثر مصطفی مستور
پدرم میگفت پنجاه و دوبار. پدر عیدی میگفت پنجاه و نهبار. بیبیخاتون که از همه بیشتر عمر داشت میگفت یا شصت و سهبار یا شصت و چهاربار. غلامسگی میگفت هزاربار. دروغ میگفت غلام. غلامسگی به هر چیزی که بهنظرش زیاد بود میگفت هزارتا. میگفت بالاخره یک نفر باید این کار را بکند؛ چه خرما چه یک نفر دیگر. میگفت: «خرما این کار رو به بهترین شکل ممکن انجام میده.» بهنظر من یکبار هم زیاد بود چه برسد به پنجاهبار یا شصتبار. و اصلا توی این کار بهترین و بدترین شکل ممکن چه معنی داشت؟ برای همین بود که از خرما میترسیدیم. نمیدانم چرا به او میگفتند خرما. پدرم میگفت لابد به خاطر اینکه در جوانی توی بازار عبدالحمید خرما میفروخته. بیبیخاتون میگفت به خاطر نخل توی خانهاش است. میگفت نخل خانهی خرما قدیمیترین نخل محله است و حاجت روا میکند. راست میگفت بیبیخاتون. منظورم این است خودم چندبار دیدم اقدسخانم و بیبیصدیقه و حتا شهینطلا نیت میکردند و به شاخههای نخل خانهی خرما پارچههای سبز میبستند. غلام اما میگفت به خاطر این بود که شرکت رسومات از او خرما میخرید. یکبار به پدرم گفتم: «رسومات یعنی چی؟» گفت: «صد دفعه گفتم دوروبر غلام نرو، تولهسگ!» خرما زن نداشت. یعنی از وقتی آمده بود محلهی ما کسی زنش را ندیده بود. پدر اسی میگفت خرما زنش را گذاشته است کرمان تا نفهمد او اینجا دارد چه غلطی میکند. گمانم هفتاد سال داشت، لامسب.
وزن | 108 گرم |
قطع | رقعی |
تعداد صفحه | 115 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | مصطفی مستور |
ناشر | چشمه |
تعداد جلد | |
موضوع | رمان فارسی |
مناسب برای | بزرگسال |
شابک | 978600296849 |
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد