کتاب باغ آلبالو اثر آنتوان چخوف
ترجمه پرویز شهیدی
کاغذ بالکی (سبک)
نقد و بررسی کتاب باغ آلبالو
در ابتدای قرن بیستم میلادی، جامعه روسیه در شرف تحولات گستردهای قرار داشت. خانواده تزارها و اشرافزادگان دیگر در بین مردم مقبولیت خاصی نداشتند و جوانان مخالف آنها هر روز برای گرفتن حق خود متحدتر میشدند. در سال 1905 بالاخره اعتراضات گسترده مردم نتیجه داد و حکومت تزارها به حکومت مشروطه تبدیل شد. در آن دوران، نظام طبقاتی جامعه روسیه دگرگون شد. طبقه اشرافیت در آستانه فروپاشی قرار گرفته بود، بردههای بی جیره و مواجب بعد از قرارداد سال 1860 دیگر آزاد شده بودند و میتوانستند پیشرفت کنند. همچنین، نسل جدیدی از سرمایهداران ظهور کردند که اجداد اشرافی نداشتند و با تلاش خود سرمایهای را اندوخته بودند. تفاوت این نسل از سرمایهداران با طبقه اشرافیت گذشته در این بود که آنها همواره به آینده و پیشرفت دلبسته بودند تا گذشته خود را کم رنگتر کنند. برخلاف نسل جدید سرمایهداران، طبقه اشرافی در گذشته خود و به یاد شکوه روزهای قبل زندگی میکرد. آنتوان چخوف در نمایشنامه باغ آلبالو به خوبی جامعه آن سالهای روسیه را به نمایش میگذارد.
خلاصهای از داستان باغ آلبالو
باغ آلبالو داستان زندگی زنی اشرافی به نام رانوسکی است. باغ آلبالوی بزرگی از طرف اجدادش به او ارث رسیده است. از آنجایی که تنها سرمایه باقیمانده خانواده رانوسکی همین باغ است، باغ آلبالو نیز به زودی در ازای بدهیهایشان توسط بانک فروخته خواهد شد. اما خانم رانوسکی هیچگونه تلاشی برای حفظ باغ خود نمیکند اگرچه که آن را یادگار خانوادگی و تداعی کننده خاطرات کودکیاش میداند. رانوسکی و برادرش باغ را نشانه هویت خود میدانند اما در عین حال در برابر از دست دادن آن خنثی و منتظر تقدیر هستند. در نهایت باغ آلبالو ...
باغ آلبالو؛ آینه جامعه روسیه پیش از انقلاب 1905
نمایشنامه باغ آلبالو همچون دیگر آثار کلاسیک داستانی پیچیده ندارد. پایان داستان به راحتی قابل پیشبینی است. شخصیتهای داستان نیز ویژگی و قدرت خاصی ندارند. داستان خالی از قهرمان است و همه افرادی معمولی هستند که برای خواننده آشنا و قابل درک هستند. در طول داستان نیز اتفاق خارقالعادهای رقم نمیخورد و زندگی روزمره شخصیتها از ابتدا تا انتهای داستان روایت میشود. اما هنر چخوف در آن است که در چهار پرده تمام شخصیتها را به گونهای معرفی میکند که خواننده آن به خوبی آنها را میشناسد و رفتارهای آنها را درک میکند.
شخصیتهای باغ آلبالو؛ نمادهای طبقات مختلف اجتماعی
رانوسکی نماد طبقه اشرافی است که در جامعه روسیه اوایل قرن بیستم در حال افول و فروپاشی است. این نسل که فروپاشی و افول خود را پیشبینی میکنند هیچگونه واکنشی در برابر آن نشان نمیدهند و خود را به تقدیر سپردهاند. از طرف دیگر لوپاخین نماد نسل جدیدی از سرمایهداران است که اشرافی نیستند و تغییرات اجتماعی سبب شده است تا آنها بتوانند با تلاش و کوشش خود صاحب ملک شوند. لوپاخین نوه یک برده بوده است که حالا زمیندار بزرگی شده است. از اینرو او همواره در تلاش است که گذشته خود را فراموش کند و برای آینده خود تلاش کند. شخصیت دیگر کتاب تروفیموف است. او اندیشههایی کاملا مخالف لوپاخین دارد از زندگی سرمایهداری و نظم آن متنفر است. دلبستگی خاصی به هیچ چیز ندارد و منتظر تقدیر است تا ببیند ادامه زندگیاش چگونه پیش خواهد رفت.
چخوف با شخصیتپردازی مناسبی که داشته توانسته به خوبی انقلاب محتمل در روسیه را از زبان تروفیموف پیشبینی کند (نمایشنامه در سال ۱۹۰۴ نوشته شده است و انقلاب روسیه در سال ۱۹۰۵ رخ میدهد). اینجاست که شناخت کامل چخوف از جامعه روسیه مشخص میشود و بی جهت نیست که آثار چخوف را آینه جامعه روسیه میدانند. چخوف، باغ آلبالو را به عنوان نمادی از جامعه روسیه خلق کرده است که در مالکیت طبقه اشرافی و رانوسکیها بود اما حالا امثال لوپاخین (سرمایهداران جدید) با تبر سراغ درختان آن (نماد هویت و ریشه طبقه اشرافی) آمدهاند و در نهایت هم صاحبان جدید باغ آلبالو خواهند شد.
سبک نگارش آنتوان چخوف
چخوف سبک ادبی متفاوتی نسبت به دیگر نویسندگان روسی هم نسل خود داشت. در حالیکه نویسندگان روسی تمایل داشتند که داستانهایی «رئالیستم و واقعگرا» بنویسند، چخوف گرایش زیادی به سبک ادبی «امپرسیونیسم» پیدا کرده بود. امپرسیونیسم سبک غالب نویسندگان فرانسوی در آن زمان بود. در امپرسیونیسم در عوض اینکه واقعیت بیان شود، تصویر واقعیت در ذهن بیان میشود. «ماکسیم کورگی» نویسنده بزرگ روسیه که هم نسل با چخوف مینوشت از طرفداران او بود و متوجه تغییر شیوهی نگارش او از رئالیسم به امپرسیونیسم شده بود. او در نامهای به چخوف مینویسد: «میدانید دارید چه میکنید؟ دارید رئالیسم را میکشید ... بعد از هر داستانی که مینویسید، هرچند واقعه مهمی مطرح نباشد، همهچیز به نظر خام میآید. انگار با قلم ننوشتهاید، با ضربه چماق نوشتهاید.» امپرسیونیسم چخوف با امپرسیونیسم فرانسه نیز متفاوت است و جهانبینی خاص خودش را دارد. امپرسیونیسم فرانسه نا امید و سمبولیک است درحالیکه در آثار چخوف اندکی امید در داستان دیده میشود و نفی کننده زندگی نیست.
چخوف؛ استاد داستانهای کوتاه
آنتوان چخوف نویسنده و نمایشنامهنویس برجسته روسی، در سال 1860 در «تاگانروک» به دنیا آمد. خانواده او از خانوادههای فقیر بودند که در ملکی اشرافی کار میکردند. چخوف پس از اینکه در سال 1880 وارد دانشکده پزشکی شد، نوشتن را آغاز کرد. در دوران دانشگاه نوشتههای خود را با اسمهای مستعار مختلفی منتشر میکرد. بیشتر نوشتههای او در زمان دانشگاه برای مجلههای فکاهی و طنز با هدف کسب درآمد نگاشته میشد. در سال آخر دانشگاه اولین مجموعه داستان خود را با نام «قصههای ملپامن» چاپ کرد. پس از پایان تحصیلاتش، نویسندگی را به صورت حرفهای شروع کرد. چخوف برای اولین بار نوشتههای خود مانند «مراسم تدفین» و «دشمن» را که در روزنامه عصر جدید منتشر میشد، با نام خودش نوشت و از اسم مستعار استفاده نکرد. او مهارت زیادی در نوشتن داستانهای کوتاه داشت به طوریکه نزدیک به 700 داستان کوتاه تاکنون از او منتشر شده است و به عقیده بسیاری بزرگترین نویسنده داستان کوتاه تاریخ است. چخوف در روایت داستانهای کوتاهش از شرح و بسط دادنهای طولانی خودداری میکرد و بیشتر زندگی معمول افراد را روایت میکرد. از مهمترین داستانهای کوتاه او میتوان به «از دفترچه خاطرات یک دوشیزه» و «بوقلمون صفت» اشاره کرد. در کنار نوشتن داستان کوتاه او تبحر زیادی در نوشتن رمان و نمایشنامه نیز داشت. «داستانهای ملالانگیز» و «دوئل» از جمله رمانهای نوشته شده از چخوف هستند.
در بخشهایی ازنمایشنامه باغ آلبالو میخوانیم
پرده اول
صحنه : اتاقی که هنوز اتاق بچهها نامیده میشود. یکی از درهای اتاق به اتاق آنیا باز میشود. دم دمههای صبح است. آفتاب به زودی خواهد دمید.ماه مه است. درختان آلبالو غرق شکوفهاند. در باغ هوا سرد است و ژاله صبحگاهی بخ زده است. پنجرههای اتاق بسته است. دونیاشا با شمع وارد میشود و آنگاه لوپاخین که کتابی در دست دارد.
لوپاخین: ترن آمده است. خدا را شکر . چه ساعتی است؟
دونیاشا: تقریبا ساعت دو (شمع را فوت میکند.) هوا کاملا روشن شده است.
لوپاخین: ترن چند ساعت تاخیر داشت؟ لااقل دو ساعت. (خمیازه میکشد و تمدد اعصاب.) عجب آدم نازنینی هستم! چهکار احمقانهای کردم. مخصوصا آمدم اینجا که بروم ایستگاه پیشوازشان و مثل دیو خوابیدم... روی صندلی نشسته بودم که خوابم برد ... چقدر زننده. شما بایستی بیدارم میکردید.
کتاب بهترین داستان های کوتاه چخوف
نویسنده | آنتوان چخوف |
ترجمه | پرویز شهیدی |
ناشر | پارسه |
قطع | رقعی |
جلد | شومیز |
کاغذ | بالکی |
وزن | 115 |
چاپ | پنجم1400 |
تعداد صفحه | 116 |
شابک | 9786002532145 |
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد