کتاب انگار خودم نیستم اثر یاسمن خلیلی فرد

کتاب انگار خودم نیستم اثر یاسمن خلیلی فرد از انتشارات ققنوس
20%
اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آدرس کوتاه شده‌ی صفحه:
78,000
62,400 تومان

هفت هشت ساله‌ام. عصرها بعد از انجام دادن تکالیف مدرسه با بچه‌ها بریم فوتبال بازی می‌کنیم. من همیشه دوست دارم دروازه‌بان باشم. بهروز می‌گوید می‌خواهی مهم‌ترین باشی. چیزی نمی‌گویم. دروازه‌بان بودن مهم بودن نیست، جدا بودن است، نوعی انزوای مطبوع، نوعی تک‌افتادگی لذت‌بخش. از بچگی به جدا بودن و تک افتاده بودن علاقه که نه، عادت داشته‌ام. می‌دانم که اسمم هم مثل خودم است، تنها و تک‌افتاده. در محله بیشتر از ده تا علی و پنج تا محمد و دو سه تا پرویز داریم. در کلاس مدرسه از هر اسمی چند تا هست جز اسم من. دیگر عادت کرده‌ام تا اسمم را می‌گویم همه‌ی معلم‌ها بخواهند تکرارش کنم و بعد هم فورا معنی‌اش را بپرسد و من مدت‌هاست یاد گرفته‌ام به این جدایی و تک‌افتادگی و تعجب‌ها و سئوال کردن‌های قبل و بعدش بی‌اعتنا باشم. حالا چهل و چند سال گذشته و من هنوز هم همان قدر تک افتاده و تنها هستم. اما دیگر کسی سئوالی نمی‌کند. دیگر کسی دخالتی نمی‌کند. دیگر کسی سعی نمی‌کند من را به زور از لاکم بیرون بکشد و من به طرز عجیبی دیگر این تک‌افتادگی را نمی‌خواهم. کلافه‌ام. خسته‌ام. افسرده‌ام. به کمک احتیاج دارم، به کسی که دست‌هایم را بگیرد و من را از این باتلاق بکشد بیرون. زل می‌زنم به قطره‌های باران روی شیشه فرود می‌آیند و سر می‌خورند پایین و محو می‌شوند. نه به آفتاب صبح و نه به این باران که کم مانده شیشه‌ها را بشکند. یاد باران‌های ونکوور می‌افتم و پیاده‌روی‌های طولانی با ارغوان زیر باران و قهقهه‌هایمان و قهوه‌های به نظر او خوشمزه و به نظر من زیادی تلخ استار باکس. حالا لابد دخترم و آن پسرک مو قرمز می‌روند پیاده‌روی و بلند بلند زیر باران می‌خندند و شعرهای ABBA را زمزمه می‌کنند و قهوه‌ی تلخ می‌خورند، کاری که من و مادرش آن سال‌ها یواشکی و با یک دنیا ترس انجام می‌دادیم.... هوا بوی پاییزهای کودکی‌ام را می‌دهد، پاییزهای که هر روزش باران می‌آمد و زمین پر می‌شد از برگ‌های نارنجی و خرمالوهای نارس که زیر پاها له می‌شدند. پاییزهایی که خبر از آلودگی هوا و سرب و دود نبود. همان موقع‌ها که نریمان و تارا و بچه‌های دیگر سر خرمالو چیدن رقابت داشتیم. حتی از خرمالوهای سر دیوار خانه‌ی همسایه هم نمی‌گذشتیم. در آن گروه پرشر و شور، من مظلوم‌ترینشان بودم. در مدرسه کمتر شیطنت می‌کردم و درسخوان بودم. در مینی بوس مدرسه، توی سر و کله‌ی بچه‌های دیگر نمی‌زدم. وقتی دبیرستانی شدم هم اوضاع فرق چندانی نکرد. از شیطنت‌های دخترهای هم سن و سالم به دور بودم.

وزن 438 گرم
قطع رقعی
تعداد صفحه 440
نوع جلد شومیز
نویسنده یاسمن خلیلی فرد
ناشر ققنوس
تعداد جلد
موضوع رمان فارسی
مناسب برای بزرگسال
شابک 9786002783400
ارسال نظر
(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)
  • - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
  • - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
  • - لطفا فارسی بنویسید.
  • - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
  • - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد