کتاب آبنبات سازها 1: نجات کارخانه اثر وندی مس
+12سال
اما مشکل اینجا بود که لوگان تجربهٔ چندانی در ارتباط برقرار کردن با بچههای دیگر نداشت. البته گاهی با بچههای کارکنان، روی چمنها «اسم اون ابر رو بگو» بازی میکردند، ولی بیشتر آنها از خودش کوچکتر بودند. قبلاً مراسم گردش سالانهٔ کارخانه برگزار میشد و مردم از سرتاسر اسپرینگ هِیوِن به زمینهای آنها میآمدند، ولی آخرین مراسم گردش کارخانه خیلی وقت پیش برگزار شده بود و او چیز زیادی از آن یادش نمیآمد. هر وقت از پدر و مادرش میپرسید چرا دیگر این گردشها را برگزار نمیکنند، پاسخهای مبهمی میشنید، مثلاً اینکه سرشان بیش از حد شلوغ شده، یا کنترل کردن جمعیت خیلی سخت شده و از اینجور چیزها. بالاخره او هم دیگر از سؤال کردن دست برداشت.
جریان زندگی او یکنواخت بود و تا امروز اتفاق خاصی برایش نیفتاده بود. گاهی برای گردشهای کوتاه به دیدن آبنباتفروشیهای محلی در شهر میرفت، هر ماه برای معاینههای پزشکی و دندانپزشکی به مطب میرفت و هر سال هم به سفری خانوادگی میرفتند تا در گردهمایی انجمن قنادان شرکت کنند. البته اینطور نبود که در زندگی روزمرهٔ کارخانه هیچ اتفاق غافلگیرکنندهای نیفتد ـ میافتاد، هر روز هم میافتاد، ولی معمولاً همانی میشد که انتظارش را داشت ـ مثلاً یکی از ماشینهای آبنباتسازی یکدفعه از کار میافتاد، یا یکی از تونلهای آبیاری مزرعه بسته میشد، یا مثلاً برچسب آبنبات انگشتی ترش صورتی روی بستهٔ آبنبات انگشتی ترش آبی میچسبید، یا مشکلات اینچنینی که معمولاً با یکی دو بار آبپاشی یا استفاده از روغن حل میشد. ای کاش دوست پیدا کردن هم همین قدر راحت بود.
با عجله خودش را به دستشویی رساند تا سریعترین عملیات شستن صورت ـ مسواک زدنِ تاریخ را ثبت کند. دستش را دراز کرد و شانهای که از آن کمتر استفاده میکرد را برداشت، اما شانه از بین انگشتانش سُر خورد و افتاد. عادت داشت که وسایل از دستش بیفتند. اینطوری در آینده نمیتوانست بازیکن بیسبال شود.
این بار شانه را محکم گرفت، با عجله شروع کرد به شانه زدن موهای ژولیدهاش و بعد وقتی به گرهای برخورد، از درد خودش را عقب کشید. لوگان با پوست زیتونیرنگی که از پدرش به ارث برده بود و موهای گندمیرنگی که از مادرش به او رسیده بود، به هیچکس شباهتی نداشت. خیلی به خودش توی آینه نگاه نمیکرد، ولی هر وقت چشمش به آینه میافتاد، از اینکه میدید بزرگتر شده است تعجب میکرد.
وزن | 348 گرم |
قطع | وزیری |
تعداد صفحه | 454 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | وندی مس |
مترجم | ایمان رهبر |
ناشر | پرتقال |
تعداد جلد | |
موضوع | داستانی |
مناسب برای | نوجوان |
شابک | 9786004623650 |
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد