«این کتاب بسیار جذاب و متقاعدکننده میتواند بشریت را بیدار کند و قدرت چهار عبارت ساده را برای متحول کردن زندگی شما آشکار میکند. همهچیز در این کتاب بر اساس عشق است و نویسندهای که عشق را گسترش میدهد آن را نوشته است. باید از این کتاب ده نسخه تهیه کنید، یکی برای خودتان و نه نسخه برای هدیه دادن. این کتاب به همین خوبی است» این جملاتی است که دبی فورد، نویسندهی کتابهای انگیزشی دربارهی کتاب محدودیت صفر گفته است، کتابی که میخواهد قدرت درون شما را بیرون بکشد و محدودیتهایتان را به صفر برساند.
وقتی خود واقعیتان شوید هر آنچه کامل، تمامعیار، بیعیبونقص و درخورتان است در اختیارتان قرار خواهد گرفت. وقتی اختیار را به دست خود واقعیتان بدهید، خواه ناخواه شاهد کمال در افکار، گفتار، کردار و اعمالتان خواهید بود اما اگر اجازه دهید افکارتان بر شما حکومت کنند خودبهخود نقصان را تجربه خواهید کرد و به سمت بیماری، گیجی، انزجار، افسردگی، قضاوت و فقر هبوط خواهید کرد.
عصر یک روز دوشنبه دکتر هولن تصمیم گرفت بیرون غذا بخورد. آخر هر هفته در شهر کوچک ما همه در تلاشاند تا توریستها را به اینطرف و آنطرف ببرند و روز دوشنبه را تجدیدقوا کنند. فقط یک غذاخوری بود که فکر میکردم باز باشد، غذاخوری برگر بارن که همبرگر هم سرو میکرد؛ اما حتی اسم آنجا را هم نیاوردم، چون میدانستم که دکتر هولن فقط غذای سالم میخورد. از طرفی خودم هم با تغییر سبک زندگیام و عادات جدید غذا خوردنم جرأت نمیکردم حتی در حوالی رستوران فست فود رانندگی کنم؛ اما در آخر آنجا را به او معرفی کردم. او که کاملاً هیجانزده به نظر میرسید گفت: «به نظرم برگر فوقالعاده است!»
پرسیدم: «مطمئنی؟!»
«بله من برگر خوب را دوست دارم.»
ما تا آنجا رانندگی کردیم، سپس ماشین را پاک کردیم و به داخل رفتیم و نشستیم. در منوی غذا، غذاهای سالم انگشت شماری بود.
دکتر هولن این طور سفارش داد: «من دو برابر گوشت با دو برابر پنیر و نان سفید میخواهم».
نزدیک بود از تعجب شاخ دربیاورم، چنین غذایی را فقط کسی سفارش میداد که میخواهد درجا سکتهی قلبی کند. گوشت؟ پنیر؟ نان سفید؟ حتی نمیتوانستم تصورش را هم بکنم. باورم نمیشد که خودم هم همان غذا را سفارش دادم. خب با خودم فکر کردم اگر برای یک استاد معنوی خوب است برای من هم خوب خواهد بود!
از او پرسیدم: «نگران پنیر و گوشت و نان نیستی؟»
گفت: «نه اصلاً! من هرروز صبح برای صبحانه هاتداگ سرد میخورم و واقعاً از آن لذت میبرم.»
واقعاً؟
او گفت: «غذا برایت خطرناک نیست، بلکه فکری که در مورد غذا میکنی مضر است.»
این حرف را قبلاً هم شنیده بودم اما هرگز باورش نکرده بودم. همیشه فکر میکردم که قدرت ماده بیشتر از فکر است، اما شاید در اشتباه بودم.
وزن | 270گرم |
قطع | رقعی |
تعداد صفحه | 225 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | جو وایتلی |
مترجم | ویدا کرمی |
ناشر | بهارسبز |
تعداد جلد | |
موضوع | روانشناسی |
مناسب برای | بزرگسال |
شابک | 9786226829045 |
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد