کتاب پیژامه همینگوی اثر متیو روی دیوی
همینگوی برگشت و به ما زل زد.سرمان را پایین انداختیم و خنده مان را فروخوردیم. آیا همینگوی تن به ابتذال بقیه می دهد؟ من چی؟ معلم ها فقط محض تفریح و خوشگذرانی این کار را کردند. شاید احمقانه باشد، اما خوب ضرری برای کسی نداشت. چشم غره نمی رفتند ویرم گرفته بود بلند شوم از سر میز، بروم به معلم ها بپیوندم. پیژامه ای قرمز بگیرم و بپوشم اگر بشود. یوجین گفت:" بلکه می خواهد برود مستراح." اوکا زیر لبی گفت:" دعاکنیم برود مستراح." تمام اتاق انگار منتظر بودند. صدای فریادی بلند شد. همینگوی دم در ایستاده بود و چهارچوب را پر کرده بود و دستها را بلند کرد که تشویقش کنند. یوجین روی میز خم شد. زیر لبی فش فشی کرد:" بهتر است تا هنوز وقت داریم برویم بیرون." بلند شدم و کف زدم. یوجین به من خیره شد. همه این کار را کردند. احساس می کردم اسپارتاکوس هستم. کف که می زدم با صدای بلند گفتم، پایم به پراگ برسد، یکی از این زیر شلواری های کوفتی برای خودم می خرم.
وزن | 239 گرم |
قطع | رقعی |
تعداد صفحه | 235 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | متیو روی دیوی |
مترجم | اسدالله امرایی |
ناشر | گویا |
تعداد جلد | |
موضوع | داستان |
مناسب برای | بزرگسال |
شابک | 9786227291209 |
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد