کتاب مرگ آرام اثر سیمن دوبووار

نشر نگاه
ترجمه مجید امین موید
هیچ مرگی طبیعی نیست. آنچه بر سر انسان می‌آید هرگز نمی‌تواند طبیعی باشد، زیرا حضور انسان جهان را به پرسش می‌کشد.
20%
اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آدرس کوتاه شده‌ی صفحه:
75,000
60,000 تومان

نقد و بررسی کتاب مرگ آرام

مرگ عزیز و مواجهه‌ی با آن علاوه بر تنهایی و غم همراه با ترس و رخوتی است که دل هر انسانی را به درد می‌آورد. این درد در زمان مرگ مادر سخت‌تر و باور آن مشکل‌تر است.

«سیمون دوبووار»، نویسنده‌ی شاخص ادبیات فرانسه  در کتاب «مرگ آرام» خاطرات خود و خانواده‌اش  را در روزهای پایانی عمر مادرش روایت کرده است. مرگی که برای بازماندگان غمی فراموش‌نشدنی به ارث گذاشت: «دنبالم می‌کنند می‌دوم، می‌روم و به دیواری برمی‌خورم، ناگریزم از دیوار بپرم، دیواری که نمی‌دانم پشتش چیست و می‌ترسم.»

درباره کتاب مرگ آرام

«پنجشنبه بیست‌وچهار اکتبر هزار و نه‌صد و شصت‌وسه، ساعت چهار بعدازظهر، در اتاق خود در هتل مینروای شهر رم بودم، قرار بود فردای آن روز با هواپیما مراجعت کنم و داشتم کاغذها را مرتب می‌کردم که تلفن زنگ زد. بوست بود و از پاریس مرا می‌خواست و گفت: «مادرتان تصادف کرده است»

همین اتفاق غمناک و تلخ سبب انتشار کتاب «مرگ آرام» A Very Easy Death  در سال 1964 شده است. «سیمون دوبووار»، نویسنده‌ی برجسته‌ی قرن بیستم اروپا احساسات خود، خواهر و مادرش را در طی چند هفته که آغاز آن اتفاقی ناگوار بود که به مرگ ختم شد را به تصویر کشیده است. او در این اثر خاطرات و احساسات اعضای خانواده‌اش را در هفته‌های پایانی زندگی مادرش بیان کرده و با زبانی شیوا و توانا یک اتفاق واقعی را به یک داستان خواندنی تبدیل کرده است. او در کتاب «مرگ آرام» با نگاه فلسفی مرگ را دست‌مایه‌ی داستانش قرار داده و شخصیت‌های اصلی زندگی‌اش را به یکی از رمان‌های ماندگارش راه داده است. او لحظات پایانی و سخت زندگی مادر ناتوانش را که همچون شمعی ناگهان خاموش می‌شود را روایت و احساسات و عواطفش را با قلم خودش بازگو می‌کند.

درباره سیمون دوبووار

«سیمون دوبووار» Simone de Beauvoir نویسنده و فیلسوف فمینیست فرانسوی در تاریخ 9 ژانویه ۱۹۰۸ در پاریس به دنیا آمد. خانواده‌‌اش کاتولیک بودند و در فضای بسیار مذهبی بزرگ شد به‌طوری‌که مدتی قصد داشت راهبه شود. باگذشت زمان عقاید او تغییر کرد و در جوانی تحصیل در رشته‌ی ریاضیات و فلسفه را آغاز کرد. او همچنین رشته‌ی زبان و ادبیات را هم فراگرفت و برای تحصیل در رشته‌ی فلسفه‌ی به دانشگاه سوربن رفت. او همراه «ژان پل سارتر» که از دوستان نزدیکش بود در سال 1929 در آزمونی برای اجازه‌ی تدریس فلسفه شرکت کرد که «ژان پل سارتر» نفر اول و «دوبووار» نفر دوم شد.

«سیمون دوبووار» یکی از نامدارترین و برجسته‌ترین زنان روشنفکر قرن بیستم است که برای احیای حقوق زنان بسیار تلاش کرد. او اولین کتابش را سال 1943 بانام «مهمان» را منتشر کرد که اثری داستانی و رمانتیک بود. پس از این اثر این نویسنده مقاله‌ای پژوهشی «اخلاق اگزیستانسیالیستی» را به چاپ رساند که نشان از تبحر این نویسنده در زمینه‌های مختلف بود. او همراه «ژان پل سارتر» مجله‌ای تأسیس کردند و نوشته‌هایشان را در آن به چاپ می‌رساندند. برجسته‌ترین اثر این نویسنده کتاب مشهور «جنس ضعیف» یا «جنس دوم» است که سال ۱۹۴۹ منتشر شد. این کتاب روایت ابعاد مختلف زندگی زنان در طول تاریخ است و این جنس را از منظرهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و روانی بررسی کرده است. این کتاب بسیار مشهور و تأثیرگذار است و در اولین هفته‌ی پس از انتشارش بیش از بیست هزار جلد فروخت. «زمان راز داری»، «سو تفاهم در مسکو» و «خون دیگران» از آثار دیگر این نویسنده هستند که نسخه‌ی الکترونیک آن‌ها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.

او نویسنده و فعال اجتماعی مهمی در قرن بیستم است و همچنان اندیشه‌هایش قابل‌بررسی و کنکاش هستند. او برنده‌ی جایزه‌ی گنکور یکی از برترین جوایز ادبی فرانسه است و در سال ۱۹۷۵ موفق به دریافت جایزه‌ی اورشلیم شد. او در تاریخ سال ۱۹۸۶ در ۷۸ سالگی براثر ذات‌الریه از دنیا رفت.

در بخشی از کتاب مرگ آرام می‌خوانیم

فردای آن روز، دهان مامان هنوز کج و طرز گفتارش درهم بود، پلک‌های بلندش چشمانش را می‌پوشاند و ابروانش لرزشی داشت. بازوی راستش که بیست سال پیش‌هنگام افتادن از دوچرخه شکسته بود بدجوری جوش‌خورده بود، تصادف اخیر نیز به بازوی چپش صدمه رسانده بود. به‌زحمت می‌توانست آن‌ها را تکان دهد. خوشبختانه با توجه دقیقی پرستاری‌اش می‌کردند. اتاقش به باغی دور از هیاهوی کوچه مشرف بود، تختخواب را جابه‌جا کرده و ان را به‌ درازای دیوار و موازات پنجره قرار داده بودند چنانکه تلفن دیواری در دسترس او بود. نیم‌تنه‌اش متکی به بالش بود و ازاین‌رو بیشتر نشسته بود تا دراز کشیده، برای آنکه شش‌هایش خسته نشوند. تشک لاستیکی‌اش که به دستگاهی برقی وصل بود لرزشی داشت و او را ماساژ می‌داد و بدین ترتیب می‌شد از زخم و سیاه شدن بدن جلوگیری کرد. هرروز صبح متخصص ماساژ ساق‌هایش را به حرکت وامی‌داشت. به‌ نظر می‌رسید خطراتی که بوست گوشزد می‌کرد رفع شده است. مامان با صدایی کمی خواب‌آلود بد من گفت پرستار گوشت غذایش را خرد کرده و در خوردن غذا وی را یاری نموده بود و البته خوراک‌ها عالی بودند، حال‌آنکه در بوسیکو به وی سیب‌زمینی داده بودند. خیلی بیشتر از دیروز حرف می‌زد. ماجرای دو ساعت اضطراب را، که کف اتاق می‌خزیده و از خود می‌پرسیده آیا موفق می‌شود به سیم دست یابد و دستگاه تلفن را پیش خود بکشد، پیوسته تکرار می‌کرد. «روزی به خانم مارشال که او هم تنها زندگی می‌کند گفتم: خوشبختانه تلفن هست. و او جوابم داد: تازه باید دست آدم بهش برسد.» مامان با لحنی حکیمانه چند بار کلمات اخیر را تکرار و اضافه کرد: «اگر خودم را به تلفن نرسانده بودم کارم تمام بود.»

آیا می‌توانست، آن‌قدر بلند فریاد بکشد که صدایش را بشنوند؟ بی‌شک نه... عجز و ناتوانی‌اش را به یاد می‌آوردم. او به آن دنیا اعتقاد داشت، ولی به‌رغم سالخوردگی، ناتوانی و دلواپسی‌هایش سخت به این زمین دل‌بسته بود و از مرگ هراسی غریزی داشت. کابوسی را که مرتب برایش تکرار می‌شد برای خواهرم نقل کرده بود: «دنبالم می‌کنند می‌دوم، می‌روم و به دیواری برمی‌خورم، ناگزیرم از دیوار بپرم، دیواری که نمی‌دانم پشتش چیست و می‌ترسم.» همچنین به خواهرم گفته بود: «از خود مرگ نمی‌ترسم از پرسش‌های پس از مرگ می‌ترسم.» وقتی کف اتاق می‌خزید مسلماً خیال کرده بود زمان پرسش فرا رسیده است. از وی پرسیدم: «لابد وقتی زمین خوردی خیلی دردت آمد؟» «نه، یادم نمی‌آید. حتی دردی حس نکردم.» پیش خود اندیشیدم: پس ازحال‌رفته بوده، به یاد می‌آورد احساس سرگیجه داشته. اضافه کرده بود چند روز پیش، پس از خوردن یکی از داروهای تازه‌اش احساس کرده بود پاهایش به فرمانش نیستند: همین‌قدر وقت کرده بود روی نیمکتش دراز بکشد.

نویسنده سیمن دوبووار
مترجم مجید امیر موید
ناشر نگاه
قطع رقعی
جلد شومیز
وزن 121 گرم
تعداد صفحه 96
چاپ هفتم 1400
شابک 9789643516628
ارسال نظر
(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)
  • - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
  • - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
  • - لطفا فارسی بنویسید.
  • - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
  • - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد