کتاب همه روزهای رفته اثر کیت دوال
مونا سعی دارد بخوابد. میداند که موفق نمیشود. تمام راه طولانی ساحل تا خانه را پیاده برگشت تا بدنش خسته شود و چشمهایش را که روی هم میگذارد نیمههشیار شود. ولی هنوز بیدار است؛ پلکهایش را روی هم فشار میدهد و به مادرش فکر میکند. وقتی مرد چند سالش بود؟ سیوهشت؟ اینکه سنی نیست. هنوز زنی جوان بود.
مونا فنجانی چای میریزد و میرود دم پنجره. نصفه شب است و او همچنان آنجاست، آقای ژنرال، به دریا نگاه میکند. مونا تماشایش میکند، تا او هم برمیگردد رو به مونا و دستی تکان میدهد. مونا هم باز فنجانش را بالا میگیرد تا جواب سلام بدهد، لحظهای همانطور به هم خیره میمانند، این بار بیش از چند ثانیه طول میکشد. مرد تعظیم کوچکی میکند و برمیگردد توی اتاقش.
صبح از راه میرسد و مونا شاهد بارانی است که ناخنهایش را روی شیشۀ پنجره میکشد. اگر این روز نتواند نقش زنگ تفریح کوتاهی را در برنامۀ همیشگیاش بازی کند، پس هیچچیز نمیتواند. میماند خانه، بله همین کار را میکند. یک بار هم که شده، تمام صبح را خانه بمان. چه اشکالی دارد؟ بگذار جولی چند ساعتی بهتنهایی مغازه را بچرخاند. لباس بیرون نمیپوشد، تمام روز را در خانه میماند و خیاطی میکند و لذت میبرد.
وزن | 312 گرم |
قطع | رقعی |
تعداد صفحه | 356 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | کیت دوال |
مترجم | مریم رئیسی |
ناشر | خوب |
تعداد جلد | |
موضوع | رمان غیرفارسی |
مناسب برای | بزرگسال |
شابک | 9786226983860 |
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد